آهنگ سرنوشت از ویگن
در سکوت تیره شب می برم نام تو برلب بادل دیوانه
خویش سوزم من در آتش تب روزگاران گذشته زنده
گردد درخیالم همدم شبهای تارم میکند شوریده
حالم من اسیر روزگارم روزگار سردوتارم کی سر
آسوده یک شب روی بالین میگذارم
کس نباشد غمخوار من جز نوای گیتار من
آشنایی بادل من با این دل بی حاصل من
گاه از او میگریزم گاه بازآیم به سویش گاه
درتنهایی شب دل نماید آرزویش
گاه از او میگریزم گاه بازآیم به سویش گاه
درتنهایی شب دل نماید آرزویش نیمه شب درخلوت ناز
خسته ومات وخموشم یاد معشوق فسونگر می رباید
عقل وهوشم از فسون آرزوها آرزوهای جگرسوز در شب
تنهایی خویش می نشینم تا شود روز
دیدگاه خود را بگذارید